جستجو و رهیابی وحی مسیحی موضوعی است که به طور قهری، انسان را به دنبال شناخت مسیح و جایگاه او در نظام هستی میکشاند و تا این مسیح شناسی(christology)به شکل روشنی تبیین نگردد، حقیقت وحی در مسیحیت نیز در پرده ابهام خواهد ماند.وحی عیسوی در چند فاز کاملا متمایز از هم نمودار میشود، چون تفکر درباره بانی و مؤسس این مذهب مستلزم این تمایز است.محور تعلیمات مسیحیان مبتنی بر این اصل است که شخص مسیح روشنترین ظهور ذات الوهیت و کلمة اللّه است، این خداست که فرود آمده و در پیکر عیسی متجسّد شده است.آیا این اعتقاد الوهیّت، باور خود مسیح بود که آن را به مردم عرضه کرد؟آیا واقعا او هم خود را«پسر خدا»میدانست، یا پیروانش در زمان خود وی او را مفتخر به این لقب کردند، و یا این عقیده در بستر زمان و طی پیدایش عوامل گوناگون تأسیس گردید؟
تردیدی نیست که او خود را انسان (1) بنده و فرستاده خدا میدانست و مطمئن بود که خداوند او را به پیامبری برانگیخته و مانند موسی و اشعیا و عاموس و دیگر انبیاء الهی برای راهنمایی و ارشاد مردم فرستاده است، (2) بدین سان او مرجعیت قوانین یهود را قبول داشته، البتّه خود را کاملکننده آن معرّفی میکرد:
«گمان مبرد که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم.نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم.
زیرا هر آینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد، تا همه واقع شود.پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمانی کمترین شمرده شود.امّا هر که بعمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد...»(متی 5:17-19)، نیز، (لوقا 16:17)همانطور که ملاحظه میشود آنچه مورد تأکید این عبارت است پایبندی به تعالیم و مقررات شریعت موسوی و تصدیق آن است.
در لابلای همین نوشتههایی که موسوم به عهد جدید است و بارها دستخوش دگرگونی و تحول بوده است به طور پراکنده به سخنان بسیار روشنی برمیخوریم که عیسی خود را بنده و فرستاده خدا میداند و از دیگران هم میخواهد که خدای را بپرستند.
«ای اسرائیل بشنو، خداوندی که خدای ما است یک خداوند است.»(مرقس 12:29)
«شما سامریان آنچه را نمیشناسید میپرستید امّا ما آنچه را که میشناسیم عبادت میکنیم»(یوحنا 4:22) «خدای ابراهیم و اسحق و یعقوب، خدای اجداد ما، بنده خود، عیسی را به جلال رسانده است»(اعمال رسولان 3:13)
«خدا بنده خود، عیسی را مبعوث کرد»(اعمال رسولان 3:26)
در انجیل متی جریان تلاش ابلیس را در فریب او، با این عکس العمل عیسی نقل میکند که فرمود:«دور شو ای شیطان، کتاب مقدس میفرماید:باید خداوند خود را بپرستی و فقط او را خدمت نمائی»(متی 4:10-11)
البته نقل این متن شنونده را به این نتیجه رهنمون میدارد که در نظر نویسنده متی، عیسی انسانی است همانند تمام انسانها، که محل طمح شیطان واقع میگردد و شیطان به سراغ او میآید، هر چند او مظهر طهارت و قداست است، وگر نه به فرض خدا بودن عیسی زمینهای برای این سخن باقی نمیماند.
همین طور در دیدگاه یهودی-مسیحیان نخستین، عیسی یک پیامبر یهودی و انسان است و مواعظ او در چهارچوب آئین یهود تفسیر میگردد، و لقب پیامبران بنی اسرائیل و ربّی و استاد به او داده میشود و خود را پسر انسان مینامد.
«گفتند این است عیسی نبی از ناصره جلیل» (متی 21:12)و این جریان برای حکومت روم نیز روشن است و میداند که پیامبران حرمتی ویژه نزد بنی اسرائیل دارند، این ملاحظه را نسبت به مسیحیان که فرقهای از یهودیان شمرده میشوند و اجازه مراسم دینی دارند، روا میدارد. (3)
«چون خواستند او را گرفتار کنند از مردم ترسیدند، زیرا که او را نبی میدانستند»(متی 21:46، مرقس 10:52، 9:5، 11:21، 14:21)و حتی انجیل یوحنا نیز جریان ملاقات زن سامری را با عیسی چنین نقل میکند که به عیسی گفت:«ای آقا میبینم تو نبی هستی»(14:19)
از نشانههای مهم یهودی بودن او، همان رابطه استاد و شاگردی میان خود و مخاطبان و پیروانش میباشد، که از سنتهای خاص قوم یهود است.«یکی از روحانیون بزرگ سامریان به عیسی گفت:ای استاد!ما روحانیان این شهر میدانیم که شما از طرف خدا برای هدایت ما آمدهاید»(یوحنا 3:1-2)
در آغاز رسالت عیسوی، تمام اهتمام حواریون و شاگردان این بود که مسیح به عنوان یکی از انبیای یهود شناخته شود.(یوحنا 5:36، اعمال رسولان 17:9)و تلاش بسیاری انجام میگرفت که تا حد مقدور قراین و نشانههای ظهور او را در کتاب مقدس بیابند. (4) «شما کتاب آسمانی تورات را با دقت بخوانید چون عقیده دارید که به شما زندگی جاوید میدهد.در صورتی که همان کتاب آسمانی است که مرا به شما نشان میدهد.با این حال شما نمیخواهید پیش من بیایید...»(یوحنا 5:31)
به نقل متی وقتی که با سردی و بیرغبتی قومش مواجه میشود در ترغیب ایشان میگوید: «هر که مرا بپذیرد فرستنده مرا پذیرفته و هر کس پیامبری را به خاطر اینکه پیامبر است بپذیرد، اجر پیامبر را بدست خواهد آورد»(متی 10:40-41)و چنین طرز برخورد و تلاش حتی در یوحنا منعکس است.«کلامی که میشنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاد»(یوحنا 14:25-26)
نمونهای از این تلاشها که از سوی پیروان او برای قبولاندن پیامبری عیسی صورت میپذیرد، در سخنان پطرس نویسنده منعکس است و توسط کلمنت اسکندرانی نقل میشود. (5)
پیروانش در آغاز به طور ساده او را جانشین یحیی تعمید دهنده میدانستند که برای نجات بنی اسرائیل امده است.در اوّلین کلیسای اورشلیمی تمام آداب و رسوم شریعت یهود بطور کامل رعایت میگردد (6) و تنها چیزی که منشأ امتیاز این نودینان از یهود به حساب میآید، عقیده به عیسی پیامبر، به عنوان همان پیامبر موعود از نسل داود است که، درکتب انبیاء بنی اسرائیل بشارت او آمده است.برای آنان، مسیح موجودی الهی نبوده بلکه پیغمبر پیشگویی شده انبیای سلف محسوب میگردد.چه، در این جامعه یهودی مسیحی قبل از تحریر اناجیل که در حدود سالهای 35 میلادی میزیند، توحید به عنوان یک اصل اساسی به شمار میرود و غیرقابل تصور است که خداوند پسری داشته باشد که هم ذات او باشد.ظاهرا پطرس و یعقوب مدافع این ایده میباشند که توسط پولس و یوحنّا مورد رفض و نفی قرار میگیرند-و مردم معاصر او و پایبندان به او، حد اکثر او را پیامبری تلقی میکنند که مؤیّد با معجزات و کرامات و خوارق عادات است و گاه نیز از اعمال او شگفتزده شده، دچار آشفتگی و ناتوان از تحلیلاند.
«و عیسی و شاگردان خود به دهات قیصریّه فیلپس رفت و در راه از شاگردانش پرسیده گفت که: مردم مرا که میدانند؟ایشان جواب دادند که:یحیی تعمیددهنده و بعضی گویند تو الیاس هستی و بعضی گویند یکی از انبیاء هستی.او از ایشان پرسید:شما مرا که میدانید؟پطرس در جواب او گفت:تو مسیح هستی.پس به آنان دستور داد که در باره او به هیچ کس چیزی نگویند.»(مرقس 8:27-30، لوقا 9:18-20)
«...به شهر خود ناصره برگشت و به تعلیمدادن در عبادتهای آنها شروع کرد.مردم از این همه حکمت و معجزهای که از او میدیدند در حیرت افتادند و گفتند:چطور ممکن است چنین چیزی بشود؟او پسر یک نجّار است و مادرش مریم را میشناسیم، برادرهایش هم که یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا هستند.تمام خواهرهایش هم که همین جا زندگی میکنند.پس این چیزها را از کجا یادگرفته؟به این ترتیب به حرفهایش اعتنایی نکردند.آن وقت عیسی به آنها گفت:یک پیغمبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در وطن خود و بین مردم خویش.پس عیسی به علت بیایمانی آنها معجزات زیادی در آنجا نکرد.»(متی 13:54-56) نیز:(مرقس 6:2-6)
عیسی پرسید:راجع به چه موضوعی اینقدرسخت مشغول گفتگو هستند؟چرا اینقدر ناراحتید؟یک لحظه ایستادند و به هم نگاه کردند... عیسی پرسید؟چه وقایعی؟گفتند:آنچه برای عیسای ناصری اتفاق افتاد.او یک پیغمبر و استاد توانایی بود.معجزههای باورنکردنی انجام میداد و مورد توجه خدا و انسان بود.ولی کاهنان اعظم و...»(لوقا 24:17-21)
گاه خودش به صراحت به مخاطبان خویش اعلام میکرد که فرستاده خداست و از خود چیزی نمیگوید:
«پس عیسی به ایشان فرمود:آنچه به شما میگویم، از فکر و نظر خودم نیست بلکه از خدایی است که مرا فرستاده است.اگر کسی خواست واقعا بخواهد مطابق خواست خدا زندگی کند، فورا میفهمد که آنچه من میگویم از زبان خداست نه از خودم.کسی که نظر شخصی خودش را بگوید، معلوم میشود میخواهد مورد توجه مردم قرار بگیرد، ولی کسی که بخواهد مردم خدا را تمجید و ستایش کنند، او شخص درستکار و بیریا است...» (یوحنا 7:16-19)نیز(مرقس 9:37، یوحنا 8:16، یوحنا 11:43، یوحنا 12:44-50).
او میگفت حقایقی را که از خدا شنیده است به ایشان میرساند و نه چیز دیگر:
«...من حقایقی را که از خدا شنیدهایم به شما گفتهام، با این حال شما میخواهید مرا بکشید.
ابراهیم هرگز چنین نمیکرد، وقتی اینطور میکنید، از پدر واقعیتان اطاعت میکنید.مردم جواب دادند: ما حرامزاده نیستیم پدر ما خداست.عیسی جواب داد:اگر خدا پدر شما میبود مرا دوست میداشتید، زیرا من از طرف خدا پیش شما آمدهام، من خودسرانه پیش شما نیامدهام، بلکه خدا مرا پیش شما فرستاده است.چرا نمیتوانید حرفهای مرا بفهمید؟زیرا از پدر واقعیتان ابلیس میباشید و میخواهید خواهشهای پدر خود را به عمل آورید.
شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت.در وجود او یک ذره حقیقت هم پیدا نمیشود، چون ذاتا دروغگو و پدر دروغگویان است.به همین دلیل است که وقتی من حقیقت را به شما میگویم، نمیتوانید باور کنید.کدام یک از شما میتواند حتی یک گناه به من نسبت بدهد؟ هیچکدام...»(یوحنا 8:40-47)نیز:(یوحنا 14:24).
او حتی توان معجزهگری خویش را از خود نمیداند، بلکه از خدا میداند.«من از خود هیچ نمیتوانم کرد بلکه چنانکه شنیدهام داوری میکنم...»(یوحنا 5:29)، «به شما میگویم که پسر از خود هیچ نمیتواند کرد، مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد.زیرا که آنچه او میکند همچنین پسر نیز میکند، زیرا که پدر پسر را دوست میدارد و هر آنچه خود میکند بدو مینماید و اعمال بزرگتر از این بدو نشان خواهد داد تا شما تعجب نمائید.زیرا همچنانکه پدر مردگان را برمیخیزاند و زنده میکند، همچنین پسر نیز هر که را میخواهد زنده میکند»(یوحنا 5:19-20)
در مورد ناآگاهی خویش در مورد قیامت میگوید:«آسمان و زمین از بین خواهد رفت، امّا از آن روز و ساعت هیچ کس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است»آیا این گونه سخنان کافی نیست تا او را انسانی بدانیم که غیب آگاهی او به میزانی است که خدایش در راستای رسالت وی به او اعطا کرده است؟فرض دیگر این است که منکر اصالت این سخنان شویم که آن خود مشکلات دیگری را در بردارد.همین طور اناجیل، گزارشی از دلتنگی و افسردگی او بر بالای صلیب را نقل میکنند که حاکی از خصایص انسانی است.
البته اگر این سخنان را راست و مصلوب را عیسی.بدانیم!«ایلی ایلی لما سبقتنی؟«خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کردی؟عیسی بار دیگر فریادی کشید و جان سپرد؟»اگر او هم ذات خدا و ازلی است، چگونه معقول است که خدا داشته باشد و به او تضرع کند؟و اگر او خود خداست رجعت او بسوی کیست؟و بنا به گزارش قدیّس بار نابا، از اینکه عدهای در مورد او غلو کردهاند اعلام نفرت کرد و فرمود:انسانی است فناپذیر و زائیده از زن و مبتلا به حوادث گرما و سرما...که البته پیامبر خداست(بارنابا 52:10، 92:18، 93:10)، «وقت من تمام شده است عمر من بسر رسیده است»(یوحنا 13:13)
این تمام آن چیزی بود که عیسی ناصری در مورد خود باور داشت، او هرگز ادعا نکرد که عنصری فرا طبیعی و الوهی است. (7)
شاگردان و پیروان اولیّه که بیواسطه از او تعلیم میگرفتند نیز همین اعتقاد را در مورد او داشته و پیامبری او نیز همین اعتقاد را در مورد او داشته و پیامبری او را گردن نهاده بودند و نه خدایی او را.و حتی همین اناجیل موجود، تمامی برای او نسب نامه خاصی مینویسند که از نسل داود و یا...و از مادری به نام مریم متولد شده است.جالب این جا است که لوقا موضوع بشارت مریم به بارداری عیسی را، به روح القدس نسبت میدهد.
«روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند و به این سبب آن نوزاد مقدّس پس خدا نامیده خواهد شد» (لوقا 1:28-36)برخی مفسران مسیحی در شرح عبارت یاد شده گفتهاند:پسر خدا نامیده شد، چون پدر جسمانی ظاهری نداشت بلکه در پرتو فعل روحانی و مستقیم خدا پدید آمد. (8) حاصل این سخن آن است که پسر خدا بودن در این متن، منتج این مفهوم نیست که عیسی فرزند حقیقی خدا باشد، بلکه نظیر آن تعبیر قرآنی است که میگوید:آفرینش عیسی منند آفرینش آدم، مستقیم به وساطت کلمه ایجاد(کن-باش)خداوند، پیدایش یافت.امّا این باعث نمیشود که خدا فرزند داشته باشد، چه، اگر چنین باشد، قبل از عیسی باید آدم را پر خدا محسوب نمائیم!
این دیدگاه همان است که با گذشت زمان و پیدایش تحولات تازه، گر چه به تغییر جهت مبتلا گردید، اما هرگز از میان نرفت.چه آنکه این بینش همخوان با سنّت دیرین پیامبران خدایی از عهد ابراهیم، پدر والا مقام تمام پیامبران اسرائیلی بود و از سوی دیگر از نقطه نظر تفکر عقلانی مقرون به صحت و خرد پذیر مینمود.
بر اساس این مسیحشناسی طبیعی و انسانی، «فرزند خواندگی»و«پسر خدا بودن»که در گزارش اناجیل آمده است، بیشتر مفهومی تشریفاتی و معنوی(والا مقام و بنده مقرب)است تا حکایت یک عینیّت حقیقی.چنانکه با تأمل در عبارت پطرس و لوقا این موضوع واضح میشود.(متی 16:13 -20، 9 لوقا 9:18-20).و در انجیل یوحّنا 1:12، عیسی به تمام کسانی که به او ایمان آورند این حق را میدهد که پسران خدا شوند.همین طور در نامه پولس به غلاطیان 3:28، اعلام میشود:«همگی شما در مسیح پسران خدا میباشید»آیا مفهوم این سخنان آن است که رابطه خالق و مخلوقی میان خدا و انسان برداشته شده، انسان حقیقتا خدا میشود؟!و پیش از این در تورات هم تعبیر پسر خدا آمده است.سفر پیدایش 26، و در مزامیر داود نیز قاضیان پسران خدا نامیده شدهاند.و قرآن حکایت میکند که یهود و نصاری خود را پسران و محبوبان خدا میدانستند «قالت الیهود و النصاری نحن ابناء اللّه و احبّائه قل فلم یعذبکم بذنوبکم».(مائده/18)
«یهودیان و مسیحیان گفتند:ما پسران خدا و دوستان اوییم، بگو:پس چرا شما را بخاطر گناهانتا عذاب میکند؟»
بسیار روشن است که مراد از این تعبیر همان قرب به خدا بود نه چیز دیگر.نمونه این نوع مسیحشناسی در انجیل برنابا و رساله شبان هرماس (*) )the shepherd of hermas(مذکور است، که در آن عیسی مردی است که روح خدا را در غسل تعمید به دست یحیی دریافت کرد و از این روح در تمام دوران مأموریت خویش استفاده کرد.
بدین لحاظ استحقاق پسر خواندگی خدا را یافت و در کنار روح القدس قرار گرفت. (9)
همچنین این اندیشه محو نشد، بلکه در قرن چهارم(318 م)توسط آریانوس کشیش اسکندرانی (250-336)بار دیگر تکرار و تأکید گردید.او قائل شد که:پسر لوگوس نام گرفت، به خاطر همان لوگوس اوّل که درونی(صفت ذاتی)است این لوگوس دوم که منبعث از رحمت و لطف)grace( خداست، یکی از نیروهای بیشماری است که خدا آفریده است.او به خاطر طبیعت متغیّرش مثل سایر انسانها میتواند گناه بکند، امّا چون خدا میدانست که او پاک و خوب خواهد بود، به او شکوه جلال بخشید.بنابراین اگر چه پسر را خدا میامند، امّا او حقیقتا خدا نیست، خدای واقعی پدر است که مولود نیست. (10) پسر حتی پدر را به طور کامل نمیشناسد.سخن اساسی آریانوس بیان مخلوق و انسانبودن عیسی موسوم به لوگوس و پسر بود.
البته تابعیت پسر نسبت به پدر قبل از او توسط اریگنس(185-254)اظهار شده بود و نیز شروع وجودی لوگوس در زمان از لسان ترتولیانوس (160-220)صادر شده بود.محور کلام آریوس این بود که اگر مسیح آفریده شده است که همین طور هم هست، باید از عدم پدید آمده باشد و در نتیجه مخلوق و پدیده است و نمیتواند در ابدیت هم ذات خدا باشد.
هر چند ابراز این عقیده از سوی آریوس، تشنج بزرگی را در فضای فکری کلیسا بپا کرد که مدتها ادامه یافت و شدیدترین عکس العمل رسمی را برانگیخت.شورای عمومی نیقیه(325 م)به ریاست کنستانتین، در اعتقادنامه رسمی خویش، مخلوقبودن مسیح را به شدت نفی کرده، قائلان به این اعتقاد را مورد لعن قرار داد!هدف این لعنت به طور مستقیم آریوس بود، (11) ولی آیا دستور نامههای قانونی همراه با پشتوانه سیاسی هرگز میتواند اعتقادساز باشد و اندیشه و دل را اقناع کند؟
(*)هرماس میان سالهای 88 تا 97 م در حوالی افسس رسالهای تألیف کرد که به بیان توحید و یکتایی خدا پرداخت، از اینروی هنگامی که اعتقاد تثلیث در کلیسای قانونی پولسی ریشه دوانید، تلاش فراوان بر رفض و طرد آن شد و انجام در شورای نیقیه در 325 میلادی تحریم و عنوان کتب ممنوعه را یافت در حالی که پیش از آن مورد توجه روحانیانی چون اریجن، ایرانیوس، آتاناسیوس و مالیخائیوس و...بود تا آنکه این نوشته در 1622 م به طور ناگهانی به صورت«پاپیروس» کشف و آشکار گردید.
گذشت زمان داد که همواره در طول تاریخ خردمندان یکتاپرستی بودهاند که نتوانستهاند دریچههای معرفت را به روی خویش ببندند و زبان به مهر بسته دارند و ایده خرد ستیز تثلیت را بپذیرند.میخائیل سروتوس اسپانیایی(511- 1553)، فرانیس دیوید(1510-1579)، ماریاسوزینی(1525-1604)، سوسیانوس، جان بیدل، ژوزف پریستلی و هزاران نمونه از افراد شناخته شده یا گمنام از یگانه باورانی بودهاند که زیر بار خرافهپرستی و سرّ نافهمیدنی ثالوث نرفته و البته در طریق آزادی فکری خویش بهای گرانی نیز پرداختهاند! (12)
1-بر اساس دیدگاه قرآن کریم مسیح، انسان و مخلوق و بنده خداست که آفرینش ویژه، همانند آدم دارد، لکن هرگز خارج از نظام آفرینش و تدبیر الهی نیست.او نیزدر زمان خاصی ولادت یافته و قانون عمومی مرگ شامل حال او نیز میباشد.«انّ مثل عیسی عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون».(آل عمران/59)
«در واقع مثل عیسی نزد خدا همچون مثل (آفرینش)آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت:«باش»پس وجود یافت.»
نکته بسیار زیبا آن است که به دنبال این آیه میفرماید:سخن حق و راست در مورد عیسی همین است که گفته شد، هر کس در این سخن مجادله کرد او را به مباهله فراخوان و در تاریخ قرآنی هرگز کسی جرأت مباهله با رسول خدا را نکرد!
انّ اللّه یبشّرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم».(آل عمران/45)
«...فرشتگان گفتند:ای مریم، خداوند تو را به کلمهای از جانب خود، که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است مژده میدهد.»
قال انّی عبد اللّه آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا». (مریم/30)
عیسی گفت:منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.»
«لن یستنفک المسیح ان یکون عبدا للّه». (نساء/172)
«مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمیورزد.»
«ان هو الاّ عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنی- اسرائیل»(زخرف/59)
«عیسی جز بندهای که بر وی منّت نهاده و او را برای فرزندان اسرائیل سر مشق و آیتی گردانیدهایم نیست.»
«و السلام علیّ یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیّا».(مریم/33)
«درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده و برانگیخته میشوم.»
2-از دیدگاه قرآن کریم عیسی هرگز دعوی الوهیت نکرد و آنها که ادعای الوهیت او را کردند، هوای نفس خویش را میپرستند نه عیسی را!«و اذ قال اللّه یا عیسی ابن مریم أأنت قلت للنّاس اتخذّونی و امّی الهین من دون اللّه قال سبحانک ما یکون لی ان اقول للنّاس ما لیس لی بحقّ ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک انّک انت علاّم الغیوب ما قلت لهم الاّ ما امرتنی به ان اعبدوا اللّه ربّی و ربکّم...».(مائده/116-117)
«یاد کن هنگامی را که خدا فرمود:ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی:من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟عیسی گفت:منزّهی تو، مرا نرسد که درباره خویش چیزی را که حق من نیست بگویم.اگر آن را گفته بودم قطعا آن را میدانستی.آنچه در نفس من است تو میدانی؛ و آنچه در ذات توست من نمیدانم، چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی.جز آنچه مرا بدان فرماندادی چیزی به آنان نگفتم، گفتم که خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید...»
«لقد کفر الذین قالوا انّ اللّه هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا اللّه ربّی و ربّکم انّه من یشرک باللّه فقد حرّم علیه الجنة و مأواه النّار و ما للظالمین من انصار.لقد کفر الذین قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة و ما من اله الاّ اله واحد...»(مائده/72-73)
«کسانی که گفتند:خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعا کافر شدهاند، و حال آنکه مسیح، میگفت، ای فرزندان اسرائیل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید؛که هر کس به خدا شرک آورد، قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است، و برای ستمکاران یاورانی نیست.کسانی که به تثلیت قائل شده و گفتند:خدا سومین(شخص از)سه(شخص یا سه اقنوم)است، قطعا کافر شدهاند، و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست.»
3-او پیامبر خدا و دارای رسالت و برخوردار از علم و حکمت است و کتابش انجیل میباشد.
«...و آتیناه الانجیل فیه هدی و نورا».(مائده/46) «و به او انجیل را عطا کردیم که در آن، هدایت و نوری است.»
و یعلّمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الانجیل. و رسولا الی بنی اسرائیل...».(آل عمران/48-49)
«و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل میآموزد.و او را به عنوان پیامبری به سوی بنی اسرائیل میفرستد.»
«و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول اللّه الیکم...».(صف/6) «و یاد آر هنگامی که عیسی پسر مریم گفت:ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم...»
4-نبوت او در همان راستای نبوت همه پیامبران است.«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و...ثم قفیّنا علی آثارهم برسلنا و قفیّنا بعیسی ابن مریم و آتیناه الانجیل...».(حدید/26-27)
«و در حقیقت، نوح و ابراهیم را فرستادیم... آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پی در پی، آوردیم و عیسی پسر مریم را در پی آنان آوردیم و به او انجیل عطا کردیم.»
«و اوحینا الی ابراهیم و...عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان...».(نساء/163)
«و به ابراهیم و...و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم.»
«...مصدّقا لما بین یدی من التوراة و لا حلّ لکم بعض الذی حرّم...»(آل عمران/50)
«و(میگوید:آمدهایم تا)تورات را که پیش از من(نازل شده)است تصدیقکننده باشم، و تا پارهای از آنچه را که بر شما حرام شده، حلالگردانم.»
5-او به اذن خداوند دارای معجزات، و خوارق عادات است.«و ابرء الأکمه و الأبرص و احیی الموتی باذن اللّه و أنبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم...».(آل عمران/49)
«...و به اذن خدا نابینای مادرزاد و مبتلا به پیسی را بهبود میبخشم، و مردگان را زنده میگردانم؛و شما را آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید خبر میدهم.»
6-او مبشر آمدن پیامبری دیگری به نام احمد(ص)بود.«و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول اللّه الیکم مصدّقا لما بین یدی من التوراة و مبشّرا برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»(صف/6)
«و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت:ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم.تورات را که پیش از من بوده تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او«احمد» است بشارتگرم.»
7-او در آخرت از مقام شفاعت و شهادت برخوردار است، امّا فدیه گناهان کسی نیست.زیرا کسی حق شفاعت دارد که شاهد به حق باشد.
«لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الاّ من شهد بالحق».(زخرف/86)
«و کسانی را که به جای او(خدا)میخوانند(و میپرستند)اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانی که آگاهانه به حق گواهی داده باشند.»
و عیسی هم در دنیا شهید مردم بود و هم در صحنه قیامت شهید بالحق است.«و ان من اهل الکتاب الاّ لیومننّ به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا»(نساء 159)
«و از اهل کتاب، کسی نیست مگر آنکه پیش از مرگ او به او ایمان میآورد و روز قیامت نیز عیسی بر آنان شاهد خواهد بود.»
امّا فدیه عصیان دیگران شدن، نه امری است معقول و نه مقبول، «هیچ وارزر وزر غیری برنداشت»جهان هستی حکایت از نظم و جریان اسباب و مسببات دارد و سرنوشت انسان نیز مشمول همین قانون است ودر پرتو اندیشه و عمل او شکل میگیرد.افزون بر آنکه تحمّل بار جرم دیگران خلاف حکمت و عدالت خداوند است.«و لا تزر وازرة وزر اخری».(فاطر/18)
«هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نکشد.»
«ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها».(اسراء/17)
«اگر نیکی کنید به خودتان کردهاید و چنانچه بدی کنید عاید خودتان خواهد شد.»
بر پایه مسیحشناسی انسانی، مفهوم وحی مسیحی، به معنای سخن گفتن خدا با مسیح به همان شیوه مخصوص پیامرسانی به تمام پیامبران است.و عیسی گیرنده وحی تشریعی الهی و از انبیای برجسته برگزیده خدا و مظهر قدرت و حکمت و رحمت خداست، و ساحت عیسای مسیح هم منزّه از تهمتها و نسبتهای ناروای یهودان است و هم مبرّا از گزافهگویی ترسایان.بسیار فرق است میان آنکه انسان در پرتو عنایتهی ویژه حق تعالی و تلاش در راه تقرّب به او ولایت تکوینی پیدا کند و به جایی برسد که ارادهاش اراده خدا شود و مظهر صفات خدا گردد و آنکه خود خدا بشود!چه اینکه اوّلی امری معقول و مطلوب و مدّعای پیامبران الهی است، -و کارهی خارق عادت پیامبران همچون زندهکردن مردگان توسط ابراهیم(ع)و عیسی، شفا بخشی بیماران و آوردن کتابی بیمانند چون قرآن از این قبیل است-و دوّمی امری است مستحیل، و نامعقول که مرز میان خالق و مخلوق، مرزی بیانتها است. (13)
ز احمد تا احد یک میم فرق است
همه عالم در آن یک میم غرق است
تمام تفاوت در این است که علم و قدرت و سایر کمالات و تواناییهایی که پیامبران داشتند، در پرتو اعطا و اذن خدا بود و نه مستقل از خدا، و وصف امکان هرگز از پدیدههای امکانی جدا نخواهد شد، گر چه آنها به مرز آیت و نشان الهیبودن و یا کلمه الهی، (14) بودن و بلکه بالاتر از آنها برسند که مقام «لی مع اللّه»است و هیچ فرشته و پیامبری در آن قلّه رفیع گام نهشته است. (15)
دیدیم که آن گروه اولیه از پیروان عیسی ناصری، او را پیامبر موعود انبیای سلف دانسته، به او به چشم یک راهبر دینی راستین که دارای معجزات و کارهای خرق عادت است مینگریستند و او خود نیز جز این اعتقادی نداشت.ولی سالها بعد که مسیحیت تحت تأثیر افکار عرفانی و یونانی و افکار پولس قرار گرفت، مسیح کم کم به عنوان پسر خدا و خود خدا و هم ذات با خدا معرّفی گردید.
پولس اشرافزاده و روشنفکر یهودی یونانی مآب، با افکاری آمیخته از یهودیت، میترائیسم و اورفئیسم و...که از حواریون نبود و هرگز مسیح را ندیده بود، چهرهای جدید از مسیحیت و بنیانگذر مسیحشناسی الوهی شناختهاند.مسیح پولسی چهرهای کاملا ماوراء طبیعی دارد تا چهرهای انسانی.او که در آغاز دشمن دیر پای مسیحیان بود، به ادعای خویش این آئین تازه را در مکاشفهای از عیسی الهام یافت! (16) «امّا ای برادران شما را اعلام میکنم از انجیلی که من بدان بشارت دادم که به طریق انسان نیست؛زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم مگر به کشف عیسی مسیح...و به فیض خود مرا خواند، رضا بدین داد که پسر خود را در من آشکار سازد تا در میان امّتها بدو بشارت دهم...» (17) (غلاطیان 1:12، تیطس 1:3، تیمو تاؤس(1:11)پس از این فیض الهی که شامل او گشت و پسر در او آشکار شد تا در میان امتها بشارت دهد، او بیدرنگ در کنائس به ارشاد مردم پرداخت که عیسی پسر خداست. (اعمال رسولان 9:20)فلسفه دینی پولس که علم لاهوت مسیحی از آن نشأت میگیرد، با مایههای فکری هلنی و حکمت یونانی و گنوسی بر این مبنا بود که تنها عبادت باطنی و سرّی، در پرتو اراده الهی میتواند مایه نجات انسان گردد. (18) انسان بالفطره ناپاک-به خاطر گناه اولیه آدم و حوا-نمیتواند در سایه شریعت و آداب ظاهری به مطلوب نجات و خلاص برسد، از اینروی خدای پدر، محض لطف خویش، پسر یگانه خود را که هم ذات خویش است فرستاد تا باز خرید گناه انسان شود.او حقیقت تعالیم عیسی را امری باطنی میشناخت و کلام خویش را بر یک تجربه عرفانی-طریقت به جای شریعت-بنا نهاده بود و عمل به آداب و دستورات شریعت را به شدّت رد کرده آن را منشأ لعنت میدانست!«جمیع آنانیکه از اعمال شریعت هستند زیر لعنت میباشند...هیچ کس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمیشود...مسیح ما را از لعنت شریعت، فدا کرد چونکه در راه ما لعنت شد، چنانکه مکتوب است ملعونست هر که بر دار آویخته شود!»(غلاطیان 3:10-13)البته ما نمیدانیم چگونه کسی که خود مورد لعنت است میتواند منشأ نجات دیگران باشد؟و این نسبتهای اهانت آمیز با آن گزافه گوئیها چه مفهوم دارد؟به هر صورت، به این ترتیب، بنظر پولس پیروی از قوانین شریعت پیروی از عناصر این جهانی و شیطانی است و شریعت حامل قوانین ضعیف و فقیر است:
«همچنین ما نیز صغیر میبودیم، زیر اصول دنیوی غلام میبودیم.لیکن چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زائیده شد و زیر شریعت متولد، تا آنانی را که زیر شریعت باشند فدیه کند تا پسر خواندگی را بیابیم...امّا الحال که خدا را میشناسید بلکه خدا شما را میشناسد چگونه باز بر میگردید به سوی آن اصول ضعیف وفقیر که دیگر میخواهید از نو آنها را بندگی کنید...» (غلاطیان 4:3-10)«و شریعت لا لای ما شد تا ما را به مسیح برساند، لیکن چون ایمان آمد دیگر دست لا لا نیستیم»(غلاطیان 3:24-25)«و شریعت منشأ تولید گناه و مرگ است»(رومیان 3:20، 7:7-11)
ما نمیدانیم این گفتههای پولس را جدّی بگیریم یا سخنان دیگر ایشان را که مقابل این گفتهها است و تأکید دارد که میخواهد شریعت را استوار و دائمی سازد و آن را امری مقدس تلقی میکند؟
«پس آیا شریعت ار به ایمان باطل میسازیم؟ حاشا، بلکه شریعت را استوار میداریم»(رومیان 3:31) «خلاصه شریعت مقدّس است و حکم مقدّس و عادل و نیکو»(رومیان 7:13)«هر کس به شریعت عمل کند در آن خواهد زیست»(رومیان 10:6، غلاطیان 3:12) «تمامی کتب از الهام خداست و به جهت تعلیم و تنبیه و اصلاح در عدالت مفید است.تا مرد خدا کامل و به جهت هر عمل نیکو آراسته گردد»(دوم تیمو تاؤس 3:16-17).
به این صورت تفکر پولس بر اعتقاد به الوهیت عیسی قرار گرفت.اوست که منجی است، هم در این جهان و هم در جهان دیگر، ملکوت الهی را در زمین مستقر خواهد کرد و پس از قیام میان همگان داوری به عدل مینماید، و علت فاعلی جهان است و در وجود او همه چیز است و به واسطه او هر چیز آفریده شده است و او حکمت و عقل خداست.بر اساس این طرز نگرش مرگ عیسی که برای شاگردان و حواریون به صورت یک مشکل و بلکه یک فاجعه تلقی شده بود، برای پولس که هرگز عیسی را ندیده بود ضرورتی الهی برای نجات انسان و نقطه عطف تاریخ جهان و نقطه اوج مثبت خدایی تلّقی شد«مرگ مسیح اساس انجیل گردید. (19)
«او که پسر خود را دریغ نداشت بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود چگونه با وی همه چیز را به ما نخواهد بخشید.»(رومیان 8:32-33)«مسیح در راه ما مرد»(رومیان 5:8)«...که در وی فدیه خود یعنی آمرزش گناهان خویش را یافتهایم.و او صورت خدای نادیده است، نخستزاده تمامی آفریدگان، زیرا که در او همه چیز آفریده شد...همه بوسیله او و برای او آفریده شد.و او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد...زیرا خدا رضا بدین داد که تمامی پری در او ساکن شود و اینکه همه چیز را به وساطت او با خدا بود با خدا برابر به خون صلیب وی سلامتی را پدید آورد..»(کولسیان 1:14-19)«که چون در صورت خدا بود با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لکین خود را خالی کرد صورت غلام را پذیرفت در شباهت مردمان شد.و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید...تا به نام عیسی هر زانویی...خم شود و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح خداوند است برای تمجید خدای پدر.»(فیلیپیان 2:6-12، کولسیان 3:11، قرنتیان اول 1:24).
سرانجام عقیدهپولس دربارهمسیح باآموزه «کلمه، لوگوس»)logos(یونانیان یکی میشودکه به«واسطه»او همه چیز آفریده شده است.رساله عبرانیان که اندک زمانی پیش از انجیل یوحّنا نوشته شده است این تصویر را به خوبی نمایان میسازد.
نویسنده هر چند واژه«کلمه»(لوگوس)را استعمال نکرده لیکن به خوبی واضح است که همان معنا را در ذهن داشته است. (20)
«خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف به وساطت انبیاء به پدران ما تکلم نمود در این ایام آخر به ما به وساطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و «بوسیله او عالمها را آفرید»که فروغ جلالش وخاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده و چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید به دست راست کبریاء در اعلی علیّین بنشست...»(عبرانیان:1:1-3)
«...که خدا در جسم ظاهر شد و در روح تصدیق کرده شد و به فرشتگان مشهود گردید و به امّتها موعظه کرد مردم به او ایمان آوردند، و او دوباره با جلال و شکوه خود در آسمان برگشت»1 تیمو تاؤس 3:16 بدین سان پولس پایهگذار الهیاتی شد که پذیرش آن برای مشرکان مأنوس با خدایان منجی، که به خاطر نجات بشر مردهاند، سهل مینمود، زیرا مردم مصر و یونان و آسیای صغیر از دیر باز به خدایانی مانند«اوزیریس»و «آتیس»که به خاطر نجات بشر فدا شدهاند آشنا بودند.پولس نیز واژه«کوریوس»را بر مسیح نهاد، همان لفظی که آنان بر خدایان منجی نام مینهادند.
کار پولس، کوشش دلیرانهای بود برای سازش دادن مسیحیت و فلسفه یونان و یوحنا کار پولس را استمرار بخشید. (21)
و بدین سان از یک سو گرایشهای عرفانی خام و ناپخته و از سوی دیگر تأثیر ناخودآگاه فرهنگ آمیخته به شرک یونانی دست به دست هم دارد و یک مکتب توحیدی معقول را تبدیل به یک ایده خرد ستیز و خرافی تثلیتی کرد. (22) اشتباه بزرگ این بود که احترام گذاری و ستایش رهبر والا قدر بدل به پرستش و تقدیس گردید و پسر یا روح اللّه بودن که یک تعبیر نمادین میبود، جانشین واقعیت شد و مخلوق و تأثیر پذیر حوادث جهان طبیعت که البته مظهر و واسطه فیض خدا بود، جایگزین خدا شد.
در عالم اسلام به سرور آزادگان کربلا امام حسین(ع)عنوان«ثار اللّه»یعنی خون خدا داده شده است، آیا هرگز مسلمانان از این تعبیر استفاده میکنند که خدا جسم و خون دارد؟!همین طور در مناجات و دعاهای رهبران معصوم به خداوند، تعبیراتی مانند«مولای»و«سیّدی»اطلاق شده است، آیا هرگز مفهوم این تعابیر خاکی از بعد مادی یا انسانی در خداست؟!
مشکل این جا است که مسیحیت اصلیترین ابزار انسان و معیار تشخیص حق و باطل یعنی عقل را از کار انداخته است و وقتی عقل از کار افتاد تکیهگاه اصلی انسان در بازشناسی حقیقت متزلزل میگردد و در نتیجه دین نیز به تزلزل و سستی میگراید.
اصطلاح لوگوس نخستین بار توسط هراکلیت یونانی(530 ق م)وارد زبان فلسفی شد و سپس در فلسفه رواقیان بسط بیشتری یافت و مفهوم قانون جهانی گرفت، امّا کسی که بیش از همه در راهیابی لوگوس و به دنبال آن تثلیث در مسیحیت نقش داشت، فیلون حکیم یهودی اسکندرانی، معاصر ظهور مسیحیت بود.فیلون به تأثیر از فلسفه افلاطونی میانه، با اینکه خدا را شخص میداند ولی او را وجود محض و بسیط مطلق قائم به ذات و محیط بر همه چیز میداند که قابل ادراک نیست، بلکه فقط میتوان از راه شهود او را دریافت.مقام احدیّت خدا چنان متعالی است که به توصیف نمیآید، در نتیجه برای رابطه میان خدا و مخلوقات باید واسطهای قرار دهیم که جنبه به تمام معنا روحانی خدا به جنبه مادی جهان مخلوقات پیوند دهد این واسطهها که همان علم و قدرت خدا هستند، در لسان یونانیان«دایمونس»و در زبان افلاطون«مثل»و در نظر رواقیان«لوگوس» )logos(یا عقل الهی نام دارند.فیلون همین اعتقاد را پذیرفت که برای ایجاد ارتباط میان خدای بزرگ و جهان مادی واسطههایی وجود دارد که گاهی از آنها به عقل)nous(و زمانی به کلمه یاد میکند.این کلمه پیش از هر چیز در عقل خدا بوده و در تمام اشیاء نیز تجلی یافته است.بنابراین لوگوس یا کلمه واسطه عالم لاهوت و ناسوت و میانجی آفرینش است. (23) این مفهوم لوگوس یا کلمه الهی، در چهارمین انجیل، یعنی انجیل یوحّنا، متأخرین اناجیل-به روایتی تکمیل تدوین آن حدود 100 و یا 140 میلادی میباشد-که به سه انجیل دیگر، از جهات گوناگون متفاوت است؛جایگاهی ویژه یافت و یکی از ارکان اساسی تثلیث مسیحی را تشکیل داد. (24)
یوحّنا متأثر از افکار هلنی، ثنوی و گنوسی، شخص عیسی را بطور متعین مصداق لوگوس رواقیان دانست که کلمة اللّه است.در انجیل یوحّنا وجود و افعال مسیح تمام تفسیر باطنی مییابد و مفاهیم غنوصیه و ثنویت همچون«نور»و«ظلمت» به وضوح رخ مینماید.برای مؤلف این انجیل، عیسی پسر خداست که در ابدیّت با او سهیم است و بلکه آفریننده جهان و داور آینده بشر است.«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود، همان در ابتدا نزد خدا بود، همه چیز به واسطه او آفریده شد و غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.در او حیات بود و حیات نور انسان بود...و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی، و جلال او را دیدیم جلالی شایسته پسر یگانه پدر»(یوحنا:1:-15)که البته بند اوّل این کلام موجب یک بغرنج فکری برای عالمان لاهوت شده است!اگر کلمه با خدا بود، چگونه کلمه خود خدا بود؟عبارت اوّل حکایت از دوگانگی آنها دارد، ولی دوّمی حاکی از وحدت کامل است! (25)
«اگر مرا میشناختید پدر مرا نیز میشناختید و بعد از این او را میشناسید و او را دیدهاید...کسی که مرا دید پدر را دیده است...من در پدر هستم و پدر در من است.سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است این اعمال را میکند.مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است...»(یوحّنا 14:9)«خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد».(یوحّنا 3:16-17)
از منظر مؤلف انجیل یوحّنا، آنها که پسر را نشناخته و تصدیق نکردهاند پدر را نشناختهاند.«نه مرا میشناسید و نه پدر مرا، هر گاه مرا میشناختید پدر مرا نیز میشناختید»(یوحّنا 8:19)«هر که جسد مرا میخورد و خون مرا مینوشد در من میماند و من در او.چنانکه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم همچون کسی که مرا بخورد او نیز به من زنده میشود...»(یوحّنا 6:56)
و بدینگونه پل و یوحّنا و همفکران لوگوسی، به تدریج با اتخاذ فلسفه یونان، فلسفه دینی جدیدی برای کلیسا تدوین کردند که به هیچ روی با روح دین یهود که دینی توحیدی بود، مطابقت نداشت.و نویسنده انجیل چهارم به جای تدوین اصول مذهبی، به فیلسوفان پیوسته و همین منشأ تردید بسیاری از دانشوران مسیحی گشت که مصنّف آن یوحّنای حواری باشد. (26)
بر اساس مسیحشناسی الوهی، وحی دیگر به هیچ عنوان به مفهوم پیام رسانی خدا نیست، که آن به وسیله انبیای سلف صورت میگرفت:«شریعت به وسیله موسی عطا شد امّا فیض و راستی به واسطه عیسی است»(یوحنا 1:17)برای انبیای گذشته کلام الهی در قالب شریعت و مخاطبه خدا با پیامبران صورت میگرفت و وحدانیت و جبروت خدا و نامهای نیکو و صفات والای خدا را به مردم میرسان که آنها وحی ناقص بود، ولی کلام خدا در مسیح، کشف ذات خدا و سرّ حیات او و غیب حیّ قیوم در تجسّد کلمة اللّه است.خداوند با وحیهای پیشین کلامش را نازل میکرد، امّا در وحی عیسوی، خودش بنفسه به سوی ما نازل شد.وحی انجیلی به جای کتاب منزل، شخص منزل است. (27) (یوحنا 1:1-18، 14:1-11، عبرانیان 1:1-3)پدر توماس میشل مینویسد:
«مسیحیان بر این عقیده نیستند که مسیح کتابی را آورده باشد آنطور که(حضرت)محمّد(ص)قرآن را آورده است، بلکه معتقدند مسیح خود وحی اللّه متجسّد است، او حامل رسالت نمیباشد بلکه خود رسالت است.» (28)
نویسنده مجموعه مفصّل مصادر وحی انجیلی مینویسد:
«اعجاز مسیحیت در همین است که خدای منزل را کشف میکند و او را به عنوان پدر معرفی میکند که دارای نطق و کلام ذاتی است.از ذاتش، در ذاتش برای ذاتش صادر میشود، به عنوان صدور پسر از پدر در عالم مخلوقات.این کلام ذاتی الهی را وحی انجیلی به زبان حکمت«کلمة اللّه»نام مینهد و به زبان مردم و بشری«ابن اللّه»نام میدهد، این دو تعبیر مفسّر همدیگرند.و در«اللّه»که«پدر»و «کلمه»ذاتیاش که«پسر»است یک حیات ذاتی قائم است که همانند«روح»آن دوست و آن«روح القدس»است.اعجاز مسیحیت در همین توحید تثلیتی است!
وحی انجیلی انسان وارگی«کلمة اللّه»را در مسیح همراه با بعث الهی، کشف کرد که به تعبیر قدیس آتانا سیوس اسکندری، عبارت است از: «انسان شدن خدا و خدا شدن انسان»این تفکر مرز جدایی میان دین مسیحی از میان تمام ادیان است.» (29)
بدین سان تجسم وحی از دیدگاه این نوع مسیح شناسی در یک«فرد است»نه در کتاب و پیام. (30) در این صورت این سؤال بطور طبیعی در ذهن هر انسان کنجکاوی رخ مینماید که با توجه به هم ذاتی مفروض پسر با پدر آیا فرستنده و فرستاده شده، واقعا دو حقیقتاند یا یک حقیقت است که هم فرستنده است و هم فرستاده شد؟!و اگر اینطور است آیا این موضوعی است که قابل تفکر است یا خارج از حیطه ارزیابی عقلانی و خرد سوز؟پاسخ با کسانی است که در صدد توجیهاند.
مسیح الوهی، جز آنکه خود خدای فرود آمده است، مبدأ وحی به حواریون و رسولان نیز هست و آنها را رسالت و نبوت بخشیده که آئین عیسوی را به همه جهان برسانند و بدین جهت اینها به نام رسولان خوانده شدهاند و صاحب مقام تقنین و وعظ اند و بنیانگذار کلیسا.(متی 16:18-19)«پس عیسی پیش آمده بدیشان خطاب کرده گفت تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است.پس رفته همه امتها را شاگرد سازید...و اینکه من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما میباشم»متی 28:17-20، «عیسی به ایشان گفت سلام بر شما باد.چنانکه پدر مرا فرستاد من نیز شما را میفرستم.و چون این را گفت دمید و به ایشان گفت روح القدس را بیابید» (یوحنا 21:22)و دستور او به این رسولان آن بود که از اورشلیم جدا نشوند تا از روح القدس تعمید یابند.
اعمال رسولان 1:5 و خودش ایشان را قدرت اعجاز بخشید تا مریضان را شفا دهند و ارواح پلید را خارج سازند.(لوقا 9:1، متی 10:1)و در روزپنطیکاست(عید پنجاه یا جشن گلها)روح بر حواریون فرود آمد و آنها را قوّت بخشید«...همه از روح القدس پر گشته و هر یک به زبانی که روح بدیشان قدرت بخشیده بود سخن گفتن آغاز کردند»(اعمال رسولان 2:1-5) پولس که از حواریون نبود، نیز مدعی است که عیسی طبقات مختلفی را برای انجام رسالت مأمور ساخت، (افسسیان 4:11-12)که از جمله خود او از آن برگزیدگان است.و نویسندگان معجم اللاهوت الکتابی با استفاده از غلاطیان 1:12-16 مینویسد: «پولس انجیل خویش را با وحی از مسیح دریافت کرد.» (31)
از اینروی سنّت مسیحی بر این معنا استقرار یافته که نوشتههای رسولان و سخنان آنان الهام الهی است که توسط روح القدس به آنها القا شده است. (32) و دامنه این رسالت و وحی نه تنها از عیسی به حواریون و رسولان، بلکه به اداره کنندگان کلیسا و عموم مؤمنان میرسد.از همان موقعی که عیسی اجازه فتوا به شمعون پطرس داده و صخره کلیسای خود را بر او نهاد و ملکوت آسمان را به او سپرد، (متی 27:17-19، 18:15-20، اعمال رسولان 15)این تصور و نتیجهگیری پدید آمد که این موهبت عیسوی و اقتدار بخشی تنها به حواریون و رسولان سپرده نشده، بلکه به کلیسا و مؤمنان نیز خواهد رسید.بر همین مبنا است که طبق باور کاتولیکی-به خلاف پروتستانها که از کتاب مقدس تفسیر شخصی دارند-اصلیترین مأخذ الهیات آئین مسیحی کتاب مقدّس و سنت زنده و رهبری کلیسا است.شورای عمومی ترانت(1546)اعلام داشت که حقیقت نجات دهنده و اصول اخلاقی در کتب مقدس و سنن شفاهی است که تا امروز به ما رسیده است.در مجمع 1869 رم عصمت مقام پاپ اعلام گردید و به عیسی نسبت داده شد و تمام اختیارات و نیابت عام عیسی به او وابسته اعلام شد.برای مسیحیان، کلیسا مجمعی است که به وسیله خدا در مسیح گردآوری شده و همراه با تأیید روح القدس است!و پروتستانها هم که مرجعیت پاپ و کلیسا را نمیپذیرند شهادت و ولایت روحانی روح القدس را به زعم خویش، در یک الهام عمیق شخصی درک میکنند.با توجه به مطالب گذشته و نفی الوهیت مسیح، واضح است که این فرضیه نیز قرین صحت و مؤید به برهانی قانعکننده نخواهد بود.درود خدا بر همه حق جویان!
(1)-«در انجیل هشتاد مرتبه خود را به ایشان پسر انسان خطاب نموده، بدان واسطه واضح فرمود که برادر تمام آحاد و افراد بنی نوع بشر میباشد و طبعا و مزاجا با ایشان شراکت دارد در حالتی که رأس و رئیس آنان میباشد.»جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، /806.
(2)-و.م.میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 3.
(3)-تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، /148.
(4)-دایرة المعارف بریتانیکا، 5/632.
(5)-preachiny of peter,see:see:stromata.
.128,15:6pfeiffer:introdution,p.5.
به نقل از رامیار، نبوت اسرائیلی، /215، نیز:تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 6.
(6)-تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 4.
(7)-ر.ک:دائرة المعارف بریتانیکا، 5/636.
(8)-و.م.میلر، تفسیر انجیل لوقا/18.
(9)-ر.ک:تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 6.
(10)-هنری تیسن، الهیات مسیحی، ترجمه ط.میکائلیان، فصل 22.
(11)-ویل دورانت، تاریخ تمدن، 3/768.
(12)-بنگرید به:والاس، بیوگرافی مخالفان تثلیث، ار.استانلی، تاریخ کلیسای غرب، ای.ام.ویلبر، تاریخ یگانهپرستی به نقل از: احمد بهشتی، عیسی پیام آور اسلام، اینارمولند، جهان مسیحیت، ترجمه انصاری و مهاجرانی، بخش دوم.
(13)-باچهجیزاده، عبد الرحمن بک، الفارق بین المخلوق و الخالق/116.
(14)-قرآن تمام موجودات را کلمات الهی میداند:«قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربّی.» (کهف/109)اگر دریا مرکب شود و بخواهد کلمات الهی را بنویسد تمام میشود و کلمات الهی تمام نمیشود.کلمات یعنی نشانهها و آن چیزهایی که معانی و حقایق غیبی و مقاصد الهی را نشان میدهند.تمام موجودات عالم شهادت، آیات و نشانههای جهان غیبند.عیسی نیز یک نشان و کلمه خاص بود و مظهری از اسمای حسنای خدا.از امامان معصوم(ع)و روایت است که فرمودند:ما کلمات تامّه خدا هستیم.«نحن الکلمات التامّات»بدنی سان کلمة اللّه بودن خدا هرگز مستلزم آن نمیشود که عیسی پسر حقیقی خدا و هم ذات خدا باشد.ر.ک: جوادی آملی، عبد اللّه تفسیر موضوعی، 7/577، طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان 13/403.
(15)-از رسول خدا(ص)نقل است:«لی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 18/360، 82/243.
(16)-تاریخ تمدن، ج 3، فصل 27، و.م.میلر، تفسیر اعمال رسولان باب/13
(17)-تاریخ تحریر و تدوین نامههای پولس را حدود 45 تا 60 میلادی دانستهند که قدیمتر از زمان نگارش انجایل اربعه است که اوّلین آنها مرقس حدود 70میلادی نوشته شد، لکن نگارش اناجیل متأثر از نامههای او نیست، هر چند که بعدها تفسیر پولسی گرفت.ر.ک:توماس میشل، مدخل الی العقیدة المسیحیة، تعریب پدر کمیل حشیمه، /45.
(18)-ر.ک:ابو زهره، محمد، محاضرات فی النصرانیة، /38، نیز مجله ارغنون 5 و 6 مقاله آقای کارمدی و آقای ایلخانی، بلاغی، محمد جواد الرحلة المدرسیة/201.
(19)-ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه ط.
میکائیلیان، /25.
(20)-جان بیناس، تاریخ ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، بخش مسیحیت.
(21)-تاریخ تمدن، 3/690، الخطیب عبد الکریم، المسیح فی القران و التوراة و الانجیل، باب سوم.
(22)-التنیر، محمد طاهر، العقائد الوثنیة فی الدیانة النصرانیة، فصل 17.
(23)-تاریخ تمدن، 9/91، و لفسون، فیلون پایه فلسفه دینی در یهودیت و مسیحیت و اسلام، 1/115، هاروارد، 1947 برهیه، عقاید فلسفی و دینی فیلون اسکندری، /313، پاریس 1925 بنا بر نقل رامیار، نبوت اسرائیلی/190.
(24)-هر چند برخی از نویسندگان خواستهاند میان لوگوس فیلونی با لوگوس مسیحی تفاوت قائل شوند.ر.ک:کاپلستون، تاریخ فلسفه، 1/530.
(25)-و.م.میلر، تفسیر انجیل یوحنا/2.
(26)-تاریخ تمدن، 3/655.
(27)-ر.ک:ارشمند ریت یوسف درّه الحدّاد، الدفاع عن المسیحیة فی الانجیل بحسب متی، ج 1/25.
(28)-توماس میشل، مدخل الی العقیدة المسیحیة/39.
(29)-توماس میشل، مدخل الی العقیدة المسیحیة/39، ارشمندریت یوسف درّه الحدّاد، صوفیه المسیحیة، الانجیل بحسب یوحنا، 1/4، صوفیه المسیحیة، سفر الرؤیا 279-284، نیز:مدخل الی العقیدة المسیحیة، /21.
(30)-آ.ج.آربری، عقل و وحی در اسلام، ترجمه جوادی، /7، لویس گارودی، ج.قنواتی، فلسفة الفکر الدینی بین الاسلام و المسیحیة، 1/2 نیز:ج 2/392، منیر خدام المسیح فی الفکر الاسلامی الحدیث و فی المسیحیة، فصل 2، نیز:
richard swinburne,revelation from mataphor analogy.part.7,5.
(31)-نیافة المطران انطونیوس نجیب، معجم اللاهوت الکتابی/840.
(32)-تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 3، الهیات مسیحی فصول 5-7.